خدا مالك و حكم كننده روز بروز حقيقت و ملكوت طاعات رحمانى و شيطانى است، «مالك» است و نه «مَلِك». نگرشى عمومى در تصوير از مالك و ملك اين است كه مالك مطلق از مَلك مطلق تواناتر است، و حكومتش دامنهدارتر ازحكومت اوست، سوره حمد - با مثانى هفتگانه و تعبيراتى شايسته و بنيادين - داراى «مالك» كه عميقتر و دقيق و يا تعبيراتى ديگر همچون «دين» چرا كه در برگيرنده تمامى چيزهايى است كه به گونهاى با قيامت پيوند مىخورند، پس خدا مالك و دارنده تمامى هستى، زمان و مكان و موجودات و ملِك بر تمامى آنهاست، مالكيت و ملكيت خدا به گونه مطلق شامل زمان و مكان و كل موجوداتى است كه در حال و مال و كار و عقايد و پاداششان در انحصار زمان و مكانند،تر از «ملك» است مىباشد،
خدا مالك و حكم كننده روز بروز حقيقت و ملكوت طاعات رحمانى و شيطانى است، «مالك» است و نه «مَلِك». نگرشى عمومى در تصوير از مالك و ملك اين است كه مالك مطلق از مَلك مطلق تواناتر است، و حكومتش دامنهدارتر ازحكومت اوست، سوره حمد - با مثانى هفتگانه و تعبيراتى شايسته و بنيادين- داراى «مالك» كه عميقتر و دقيقتر از «ملك» است مىباشد، و يا تعبيراتى ديگر همچون «دين» چرا كه در برگيرنده تمامى چيزهايى است كه به گونهاى با قيامت پيوند مىخورند، پس خدا مالك و دارنده تمامى هستى، زمان و مكان و موجودات و ملِك بر تمامى آنهاست، مالكيت و ملكيت خدا به گونه مطلق شامل زمان و مكان و كل موجوداتى است كه در حال و مال و كار و عقايد و پاداششان در انحصار زمان و مكانند، يعنى غير او تنها مىتواند مالك جزئى كوچك از مكان باشد، و مالكيت زمان در انحصار خداست؛ چون اضافه به" يوم الدين" شده، خدا مالك زمان آخرين مىباشد. كلمه مالك تنها در دو جاى قرآن تكرار شده "مالک یوم الدین" (مالک روز بروز طاعت) و "مالك الملك" (دارنده ملك هستى) (3: 26) امّا مَلِك در پنج جاى قرآن آمده است. مثلًا" ملك الناس" (دارنده و حاكم آدميان) (114: 2) اين تكرار بيشتر دليل بر وسعت معنايش نيست، زيرا تمامى آنها بيشتر شامل حكومت و دارندگى دنيوى و مادى است، در حالى كه" مالك يوم الدين" مالك زمان آخرين، داراى وسعت معنايى بالاتر از مكان، يعنى زمان است، زيرا زمان خود برداشتى است از اصل حركت ماده، و كسى كه مالك زمانست، لزوماً مالك اصل ماده و حركت و ساير جهات ماده است، و چون زمان آخرت از زمان و مكان دنيا مهمتر است، مالكيت زمان آخرت، به طريق اولى مالكيت زمان همه چيز آخرت و دنياست، يعنى هرگز هيچ ذات و حالتى از ماده در هيچ زمان و مكانى نيست، مگر آن كه پروردگار مالك و ملك آنهاست، ولى «مَلك» يوم الدين» داراى معناى محدود، نارسا و ناقصى از قدرت نامحدود الهى است، و ملازمتى با مالكيت و ملكيت زمان و چيزهاى ديگر كه فرع و اصل زمان است ندارد، يعنى پادشاه روز جزا كه فقط سلطه است و نه مالكيت.
در حقيقت بايد گفت «مالك» به لحاظ ساختارى و معنوى دربر گيرنده مَلِك نيز هست، ولى ملك يا پادشاه حيطه مالك را ندارد، روى اين اصل هر لفظى به جاى مالك- چه ملك و يا غير آن بگذاريم- معنا ناقص خواهد بود.
و چرا" يوم الدين" زيرا" مالك يوم الدين" به طريق اولى مالك يوم الدنيا نيز هست، كه زمان آخرين عمق و نتيجه زمان اولين است و در آن روز اختيار ثواب و گناه از همگان مسلوب است، و كلًا مالكيت و مَلكيت پاداش و عقاب در انحصار خداست، بنابراين مالك زمان واپسين در جهاتى متعدد مالك زمان پيشين نيز هست، زيرا زمان پيشين مقدمه و فرع زمان پسين است.
به عبارت ديگر اگر به جاى" مالك يوم الدين": مالك اصل ماده، نيروى ماده و حركت ماده- كه هر سه با هم تلازم دارند- ملك يوم الدين بود، مقصود را نمىرساند، چون مقصود زمان در كل ابعاد است. يعنى مالك مكان، مالك ماده، نيرو و حركت ماده است، لكن مالك زمان، مالك همه چيز است، چون ماده اصل زمان است، و پيوسته با ماده، حالات ماده و مادى و ماديات مىباشد، همچنين مالكتيهاى جزئى و عاريهاى در دنيا هيچ گونه چشماندازى به مالكيت زمان نمىتواند داشته باشد، در حقيقت بين زمان و ماديات تلازم صددرصد است، كه هر كدام نباشد ديگرى هم نيست، گرچه زمان بُعد دوم و پيوند ناگسستنى حركت و ماده است، در نتيجه مالك بر زمان بودن دو بُعد دنيوى و اخروى زمان و مكان را دربر مىگيرد، لكن ملك مكان آخرت يا مكلفان در آن- از هر جهتى از جهات باشد- هرگز ملازمتى با سيطره پادشاهى بر آنان ندارد، و همچنين دو بعد زمانى را هم دربر ندارد.
روى اين اصول" مالك يوم الدين" مالكيت و ملكيت رب العالمين را بر تمام ممكنات در مثلث زمان تثبيت نموده است، در حالى كه" ملك يوم الدين" يا هر عبارت ديگر هرگز تلازمى با مالكيت در كل حالات ماده، زمان و مكان ندارد. در ثانى مالكيت خدا در دنيا بر همگان معلوم نيست، زيرا خدا مالكيت و ملكيتهاى عاريهاى به مكلفانى داده است، كه احساس مالكيت همه جانبه و عادلانه خدا نوعاً در آنان ضعيف است، و گروهى هم كه اين حقيقت را انكار دارند، اينان از روى غفلت فراموش كردهاند كه هر چه براى هر كه از ممكنات امكان مملوكيت داشته باشد زمان هرگز مملوك كسى نيست، بلكه زمان تنها آفريدهاى آغازين از آن- كه ماده و مادى و حركت آن است- مىباشد، و خدا در آن روز اين مالكيت و ملكيت مطلق و برتر خود را بر همگان آشكار خواهد ساخت " لقد كنت فى غفلةٍ من هذا فكشفنا عنك غطِائَك فبصرك اليومَ حديد" تو در زندگى دنيا در ژرفاى غفلت از حقيقت بودهاى و اكنون چشمت تيزبين است، (50: 22) چون حقايقى را كه امكان دريافتشان هست، اينجا دريافت مىكنى.
«يوم» در بيش از سيصد آيه كه به تحقيق حدود نود و نه درصد آيات يوم است به معنى مطلق زمان مىباشد، و به معناى يك شبانه روز يا 24 ساعت بسيار كم است، يوم يا دوران دنيا به طور كلى پايانپذير است، كه انتقال به مرگ و عالم برزخ و در آخر كار، انتقال به عالم قيامت و آخرت است.
" يوم الدين" كه مراد مطلق زمان پايانى است، زمان دنيوى يا پيشين آن محدود است، اما زمان اخرويش بين محدود و لامحدود است، براى جهنميان كه مقتضاى عدل الهى است محدود، و براى بهشتيان كه مقتضاى فضل الهى است نامحدود است، زيرا ادلهاى مانند" جزاءً وفاقاً" (78: 26) و" هل تجزون الا ماكنتم تعملون" (37: 39) و" جزاء سيئة سيئة مثلها" (42: 40). حداقل بين اعمال بد و جزاى آن برابرى و مساوات قائل است، و چون اعمال جهنميان به طور كلى محدود بوده است بنابراين جزاى آنان نيز بايد محدود باشد، كه اگر بيشتر يا نامحدود باشد ظلمى محدود يا نامحدود است، ولى خلود ابدى در بهشت بر مبناى فضل الهى استوار است.
«دين» در چهل و هفت جاى قرآن به معناى طاعت است و در پانزده جا به معناى جزاى طاعت، چنانكه گفته شد جزاى طاعت هرگز مجزاى از طاعت نيست، بلكه بروز خود طاعت است در دو شكل.
1 - صدا و سيماى اعمال به تناسب بد و خوب كردارها كه براى صاحبانشان نمايان مىشود.
2- خود اين اعمال با چهره حقيقت و واقعياتشان به اراده پروردگار نمودار مىگردد، و در اصل حقيقت اعمال جزاى واقعى همان اعمال است.
والسلام علی عبادالله الصالحین
برداشتی از تفسیر ترجمان فرقان
خادم القرآن آیت الله العظمی دکتر صادقی تهرانی